از ذبیح تا ذبیح...از مادر تا مادر!!!
بگذریم از آنچه قبلا گفته ایم...ماجرای عید قربان حکایت صبر است.صبر در مقابل مشکلات؛صبر در مقابل مصائب و کم نیاوردن و تحمل کردن فقط به خاطر رضایت محبوب.و این درسی است که از این عید میگیریم و البته نمونه بارز آن در جریان عاشورا متجلی است.
اسماعیل علیه السلام ذبح نشده برگشت که این معلول گریه پدر بر مصیبت سیدالشهدا علیه السلام بود که قبلا ذکر کردیم(http://ansarolzahra.blogfa.com/post/62)
اما آن چیزی که در این جریان شدیدا من را متاثر کرده و به فکرفرو برده اتفاقی است که باز از جهت دیگری ذهن ما را سی روز جلوتر می برد و به یاد عاشورا می اندازد.
اینکه مادر حضرت اسماعیل وقتی پدر و پسر را دید از آنها سوال کرد کجا رفتید و چه کردید؟؟؟
که حضرت ابراهیم علیه السلام پاسخ داد...
مادر اسماعیل شدیدا گریه کرد که چرا فرزند من را به قصد کشت بردی و ناله زد و وقتی کبودی زیرگلوی اسماعیل را که ناشی از فشار خنجری که نبرید بود مشاهده کرد بر گریه اش افزوده شد تا بعد از سه روز از دنیا رفت!!!
من همیشه در این جریانات کمی جلوترم و امروز هم سی روز جلوترم!!!
کاش بر گلوی شش ماهه حسین فقط ردی از کبودی میبود اما ((فذبح الطفل من الورید من الاذن الی الاذن))کودک از شاهرگ ذبح شد یا از گوش تا گوش!!!!
پ.ن.1:شب جمعه گذشت و سومین بند از طوفان ترکیب بند محتشم...
کاش آن زمان سرادق گردون نگون شدی/وین خیمه بلند ستون بی ستون شدی///کاش آن زمان درآمدی از کوه تا به کوه/سیل سیه که روی زمین قیرگون شدی///کاش آن زمان ز آه جهان سوز اهل بیت/یک شعله برق خرمن گردون دون شدی///کاش آن زمان که این حرکت کرد آسمان/سیماب وار گوی زمین بی سکون شدی///کاش آن زمان که کشتی آل نبی شکست/عالم تمام غرقه دریای خون شدی///آن انتقام گر نفتادی به روز حشر/با این عمل معامله دهر چون شدی؟
آل نبی جو دست تظلم برآورند ارکان عرش را به تظلم در آورند